کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیستنشانگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زیست
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضی زیستن) zist ۱. = زیستن۲. (اسم مصدر) زندگانی؛ زندگی.
-
فراخ زیست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxzist ویژگی آنکه در نعمت و راحتی زندگی میکند.
-
زیست سنجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) zistsanji شاخهای از علم زیستشناسی که دربارۀ تغییرپذیری موجودات زنده و تغییراتی که میتوان در پارهای از خصوصیات جانوران و گیاهان داد بحث میکند.
-
زیست شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) zistšenāsi علمی که دربارۀ موجودات زنده بحث میکند؛ علمالحیاة؛ بیولوژی.〈 زیستشناسی جانوری: آن قسمت از علم زیستشناسی که دربارۀ جانوران و ساختمان بدن آنها بحث میکند.〈 زیستشناسی گیاهی: آن قسمت از علم زیستشنا...