کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] boruz نمایان شدن؛ پدیدار شدن؛ آشکار شدن.
-
خمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) xamidan خم شدن؛ کج شدن؛ دولا شدن.
-
ژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹جولیدن› [قدیمی] žulidan درهم شدن؛ پریشان شدن؛ آشفته شدن.
-
مغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maqib پنهان شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن.
-
تبدل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabaddol عوض شدن؛ بدل شدن؛ دگرگون شدن.
-
التزام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eltezām ۱. ملازم شدن؛ همراه شدن.۲. ملزم شدن به امری؛ عهدهدار شدن کاری.۳. (ادبی) = اعنات
-
اندفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endefā' ۱. دور شدن.۲. برکنار شدن؛ به یک سو رانده شدن.۳. بازداشته شدن.
-
کلالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کلالة] [قدیمی] kalālat ۱. مانده شدن.۲. کند شدن.۳. بیپدر شدن.۴. بیفرزند شدن.
-
ترنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] toronjidan, taranjidan ۱. درهم کشیده شدن؛ پرچینوشکن شدن؛ فشرده شدن.۲. افسرده شدن.
-
تمسکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamaskon ۱. مسکین شدن؛ فقیر شدن؛ تهیدست شدن.۲. خوار و حقیر شدن.۳. درویشی.
-
فروماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] forumāndan ۱. درماندن؛ بیچاره شدن.۲. خسته شدن.۳. ناتوان شدن؛ عاجز شدن.
-
پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پژمریدن› pažmordan ۱. افسرده شدن؛ اندوهگین شدن.۲. در هم کشیده و پلاسیده شدن؛ پژمرده شدن.
-
پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹فژولیدن، پشولیدن، ژولیدن› [قدیمی] pažulidan ۱. پژمرده شدن.۲. پریشان شدن؛ درهم شدن؛ آشفته شدن.
-
رکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رکّة] [قدیمی] rekkat ۱. سست شدن؛ ضعیف شدن.۲. سسترٲی شدن؛ کمعقل شدن.
-
واشدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] vāšodan ۱. باز شدن؛ گشاده شدن.۲. حل شدن.۳. جدا شدن.