کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] ziyāderavi تجاوز از حد معین؛ افراط در کاری.
-
جستوجو در متن
-
افراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'efrāt از حد درگذشتن؛ از حدواندازه تجاوز کردن؛ زیادهروی کردن؛ زیادهروی.
-
افزودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فزودن، افزاییدن، فزاییدن› 'afzudan ۱. زیاد کردن؛ زیاده کردن؛ بیشتر کردن.۲. (مصدر لازم) بیشتر شدن؛ افزون شدن.
-
اجحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejhāf ستم کردن؛ تعدی و زیادهروی کردن؛ از حد اعتدال تجاوز کردن.
-
اسراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrāf ۱. زیادهروی کردن در مصرف چیزی.۲. از حد درگذشتن در انجام کاری؛ زیادهروی.
-
اکثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eksār ۱. زیاد کردن؛ افزودن.۲. زیادهروی.
-
لاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāf ۱. گفتار بیهوده و گزاف؛ دعوی زیادهازحد.۲. خودستایی.〈 لاف زدن: (مصدر لازم)۱. خودستایی کردن.۲. دعوی زیادهازحد کردن: ◻︎ دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لافِ یاری و برادرخواندگی (سعدی: ۷۱).
-
استزادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استزادَة] [قدیمی] 'estezādat ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. گله کردن؛ گلهگزاری.۳. دلآزردگی؛ رنجش.
-
ریخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، بن ماضیِ ریختن) [عامیانه، مجاز] rixt شکل؛ هیکل؛ قیافه.〈 ریختوپاش: [عامیانه، مجاز]۱. ایجاد بینظمی در جایی.۲. زیادهروی در خرج کردن؛ اسراف؛ تبذیر.
-
اغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqrāq ۱. زیادهروی کردن در توصیف کسی یا چیزی.۲. (ادبی) در بدیع، مبالغه و افراط و زیادهروی در مدح یا ذم کسی یا چیزی؛ گزافگویی، مانند این شعر: هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمهایست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل: ...
-
مبالغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبالَغَة] mobāleqe ۱. اغراق.۲. (ادبی) در بدیع، افراط و زیادهروی در مدح کسی یا چیزی تا جایی که محال به نظر نیاید، و اگر محال به نظر آید آن را غلو گویند.۳. [قدیمی] در امری کوشش کردن؛ در کاری کوشیدن.
-
فرط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fart ۱. بسیاری؛ فراوانی.۲. پیشدستی کردن و ازحد درگذشتن.۳. تجاوز از حد و اندازه؛ زیادهروی؛ افراط و تجاوز از حد چیزی.۴. چیرگی.۵. چیره شدن.
-
طمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tama' ۱. زیادهخواهی؛ حرص؛ آز: ◻︎ مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی: ۲۰۲).٢. امید؛ آرزو؛ توقع؛ چشمداشت.〈 طمع برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] قطع امید کردن.〈 طمع بردن: (مصدر لازم) = 〈...
-
فراخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: frāh] farāx ۱. وسیع؛ پهن؛ پهناور؛ گسترده: ◻︎ به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار / که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار (سعدی۲: ۶۴۷).۲. گشاد.۳. [قدیمی] فراوان.〈 فراخ رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. زیادهروی کردن.۲. سریع رفتن.