کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاده چرب یا شیرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] ziyāderavi تجاوز از حد معین؛ افراط در کاری.
-
جستوجو در متن
-
لوشانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lušāne ۱. چرب و شیرین.۲. لقمۀ چرب و شیرین.۳. سخن شیرین و دلچسب.
-
زبان چرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] zabānčarb کسی که زبان چرب و نرم دارد؛ آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید: ◻︎ جوان زبانچرب و شیرینسخن / نه از پیر نستوه گشتهکهن (فردوسی۴: ۲۵۸۷).
-
ثمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] samin گرانبها؛ پربها؛ پرقیمت؛ قیمتی: ◻︎ چرب و شیرین و شرابات ثمین / دادش و بس جامهٴ ابریشمین (مولوی: ۷۱۰).
-
چرب زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] čarbzabān ۱. کسی که با سخنان خوش و شیرین مردم را به خود راغب و مهربان سازد؛ شیرینزبان؛ خوشسخن.۲. چاپلوس؛ متملق.
-
آچاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آچاریدن› [قدیمی] 'āčārdan ۱. درهم آمیختن: ◻︎ فلک مر خاک را ای خاکخور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین میبیاچارد (ناصرخسرو: ۲۰۲).۲. چاشنی و آچار به خوراک زدن.
-
گلیسرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: glycérine] (شیمی) geliserin مایعی غلیظ، بیرنگ، شیرین، و قابل اشتعال که برای چرب کردن دست و صورت و نرم نگه داشتن پوست بدن استعمال میشود که در صنایع دارویی، بهداشتی، غذایی و نظامی به کار میرود.
-
قو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو› (زیستشناسی) qu پرندهای آبزی با گردن دراز، پاهای پردهدار، پرهای نرم و لطیف و به رنگ سفید یا سیاه، و گوشت چرب، چغل، و نامطبوع.
-
چرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čerk ۱. مادۀ سفیدرنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلولهای مرده، باکتریها، و گلبولهای سفید است؛ ریم.۲. مادۀ چرب و تیرهرنگی که به سبب نشستن بدن یا لباس بر روی پوست یا لباس پیدا میشود؛ شوخ؛ شوغ.
-
ترنجبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ترانگبین] ‹ترانگبین، ترنگبین، خارانگبین› (زیستشناسی) taranja(e)bin دارویی شبیه خردهنبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخههای گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد میگردد تولید میشود. در طب به عنوان مسهل، مل...
-
سوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sus گیاهی علفی، پایا با شاخههای بلند، گلهای زرد یا کبودرنگ که بلندیش به یک متر میرسد و در ریشۀ آن غدههایی سیاه تولید میشود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار میرود؛ شیرینبیان؛ مهک.
-
انار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نار› (زیستشناسی) 'anār ۱. میوهای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانههای قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه میشود و در پختن برخی خوراکها کاربرد دارد.۲. درخت این میوه با برگهای ریز و سرخرنگ و ساقۀ خاردار.
-
قند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] qand ۱. مادهای جامد، سفید، و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه میشود.۲. (پزشکی) [عامیانه، مجاز] = مرض 〈 مرض قند۳. [قدیمی، مجاز] بوسه.
-
گیلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gilās ۱. میوهای گرد و کوچک، شیرین، و سفید یا سرخ که هستهای کوچک دارد.۲. درخت این میوه که بلند و دارای برگهای دندانهدار و گلهای سفید است.