کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زگیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) zegil ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا میشود اما درد ندارد؛ سگیل؛ آزخ؛ وردان؛ واژو؛ بالو.
-
جستوجو در متن
-
آزخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ازخ، آژخ، اژخ، زخ› (پزشکی) [قدیمی] 'āzax = زگیل
-
گندمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] gandome = زگیل
-
ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ثَآلِیل] (پزشکی) [قدیمی] so'lul = زگیل
-
تاشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] tāškel = زگیل
-
وردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] verdān آزخ؛ زگیل.
-
واروک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] vāruk برجستگی روی پوست بدن؛ زگیل.
-
بالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالو› (پزشکی) [قدیمی] bālu آزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).