کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: زَکیّ، جمع: اَزکیاء] [قدیمی] zaki[y] ۱. پاک؛ پاکیزه.۲. پاک از گناه؛ پارسا.۳. نیکوکار.
-
واژههای همآوا
-
ذکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذکیّ، جمع: ٲذکیاء] [قدیمی] zaki زیرک؛ تیزهوش؛ هوشیار.
-
جستوجو در متن
-
ازکیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ازکیاء، جمعِ زکیّ] [قدیمی] 'azkiyā = زکی
-
زکیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: زکیَّة، مؤنثِ زکیّ] [قدیمی] zakiy[y]e = زکی
-
زرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) zarnešān ۱. ویژگی چیزی که بر آن ریزهها یا تارهای زر نشانده باشند؛ مُذهّب: ◻︎ شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکیندیم: لغتنامه: زرنشان).۲. [قدیمی] طلایی.۳. (اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] کسی که پیشهاش تذهیب و ط...