کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زُمُخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زمخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زمخک› [عامیانه] zomoxt ۱. ناهنجار؛ بیتناسب؛ بدون ظرافت.۲. کلفت؛ درشت.
-
واژههای همآوا
-
زمخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زمخک› [عامیانه] zomoxt ۱. ناهنجار؛ بیتناسب؛ بدون ظرافت.۲. کلفت؛ درشت.
-
جستوجو در متن
-
زمخک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zomoxk = زمخت
-
زکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zakeš زمخت؛ گس.
-
گس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گز› [عامیانه] gas ۱. مزهای که دهان را جمع کند، مثل مزۀ میوۀ نارس.۲. زمخت.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaz گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
-
درشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: društ] dorošt ۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
-
خشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xašen ۱. [مجاز] فاقد نرمش و مهربانی؛ تندخو: نگاه خشن.۲. [مجاز] فاقد لطافت یا ظرافت؛ زمخت: صدای خشن.۳. [مقابلِ نرم] زبر؛ ناهموار: پوست خشن.
-
زفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zoft ۱. بخیل؛ ممسک؛ لئیم؛ خسیس: ◻︎ صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تار چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری: ۳۶۳).۲. [مجاز] ترشرو.۳. [مجاز] زمخت.۴. طعم تندوتیز و گس؛ ویژگی چیزی که طعم تندوتیز داشته باشد.
-
ناهموار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāhamvār ۱. زبر و زمخت؛ درشت.۲. ناصاف؛ پرنشیبوفراز.۳. بینظموترتیب.۴. [قدیمی] گمراه و خودسر: ◻︎ زنان باردار ای مرد هشیار / اگر وقت ولادت مار زایند ـ از آن بهتر به نزدیک خردمند / که فرزندان ناهموار زایند (سعدی: ۱۵۸).