کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَن آقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غمزه زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezan غمزهزننده؛ غمزهکننده؛ ویژگی کسی که از روی نازوکرشمه مژه بر هم میزند.
-
قط زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (هنر) qat[t]zan ۱. در خوشنویسی، چاقوی کوچکی برای بریدن قلمنی.۲. در خوشنویسی، تکۀ باریکی از چوب یا استخوان که سر قلمنی را روی آن میگذارند و با قلمتراش میبرند.
-
قلب زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalbzan کسی که پول ناسره سکه بزند.
-
قلم زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qalamzan ۱. نویسنده.۲. نقاش.۳. حکاک.
-
بیل زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bilzan ویژگی کسی که با بیل زمین را زیرورو میکند.
-
پاک زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākzan زن پاک؛ زن پاکدامن؛ زن عفیف.
-
پنبه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pambezan کسی که پنبه را با کمان میزند که از هم باز شود؛ حلاج؛ نداف؛ پنبهبز؛ پنبهوز.
-
زن پدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zanpedar نامادری؛ مادراندر.
-
زن دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] zandust = زنباره
-
زن بارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zanbāregi زندوستی؛ زنبازی: ◻︎ جوانان بیشتر زنباره باشند / در آن زنبارگی پرچاره باشند (فخرالدیناسعد: ۵۵).
-
زن باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zanbāre مردی که زنان را دوست دارد؛ زندوست؛ زنباز.
-
زبانه زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabānezan زبانهکش؛ شعلهکش.
-
سنگ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sangzan ترازویی که یک کفۀ آن سبکتر باشد.
-
سینه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sinezan کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند.
-
مشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) moštzan ۱. (ورزش) کسی که ورزش بوکس میکند؛ بوکسور.۲. کسی که با مشت میزند.۳. [قدیمی] زورآزما.