کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zuq ۱. نهر؛ رودخانه؛ جوی.۲. زرداب: ◻︎ دلی که پر از زوغ هجران بُوَد / ورا وصل معشوقه درمان بُوَد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).
-
واژههای مشابه
-
زاغ و زوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغوزیغ› [عامیانه، مجاز] zāq[q]ozuq ۱. فرزندان خردسال کسی.۲. سروصدا.
-
واژههای همآوا
-
ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذَوق، جمع: اَذواق] zo[w]q ۱. خوشیونشاط.۲. [قدیمی] چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم چیزی.۳. [قدیمی] چشایی؛ ذائقه؛ قوهای که بهوسیلۀ آن طعم چیزها ادراک میشود.〈 ذوق کردن: (مصدر لازم) به نشاط آمدن؛ اظهار شادی و مسرت کردن.