کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zavar زبر؛ بالا.
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zo[w]r ظرف آبی که زردشتیان هنگام خواندن یسنا با هوم و برسم در پرستشگاه حاضر میکنند و موبد با خواندن آیات اوستایی آن را تقدیس میکند.
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zōr] zur ۱. توانایی؛ نیرو؛ قوه؛ قدرت: ◻︎ چه خوش گفت آن تهیدست سلحشور / جُوی زر بهتر از پنجاه من زور (سعدی: ۱۲۵).۲. فشار.۳. زبردستی.۴. [قدیمی] جور و ستم.〈 زور آوردن: (مصدر لازم) زور دادن؛ فشار دادن؛ فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی....
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zur کذب؛ دروغ؛ باطل.
-
واژههای مشابه
-
پیل زور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pilzur قوی و نیرومند مانند پیل؛ پرزور: ◻︎ اگر پیلزوری وگر شیرچنگ / به نزدیک من صلح بهتر که جنگ (سعدی۱: ۷۳).
-
جستوجو در متن
-
گاوزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gāvzur ۱. آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد.۲. زور و قوّت گاو.
-
چپیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عامیانه] ča(e)pide بهزور و فشار جاگرفته؛ چیزی که بهزور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته.
-
چپیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] ča(e)pidan ۱. درهم فرورفتن.۲. بهزور در جایی داخل شدن؛ بهزور و فشار میان جمعی درآمدن و جا گرفتن.۳. جا شدن چیزی در چیز دیگر بهزور و فشار.
-
مغصوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqsub چیزی که به زور و ستم از کسی گرفته شده باشد.
-
تپاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] tapānande کسی که چیزی را بهزور در جایی یا ظرفی جا میدهد.
-
اغتصاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesāb غصب کردن؛ بهزور و ستم چیزی را گرفتن.
-
متغلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motaqalleb آنکه به زور چیزی را در اختیار خود درآورد؛ متجاوز.
-
قاسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāser کسی که دیگری را بهزور به کاری وادارد.