کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زود زود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بگاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹بگه، پگاه، پگه› [قدیمی] begāh ۱. زود.۲. سر وقت.۳. صبح زود.
-
زودخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zudxiz ۱. آنکه زود از جا برخیزد.۲. کسی که صبح زود از خواب بیدار شود.
-
زودا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zudā زود؛ بهزودی.
-
خوپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خویپذیر› xupazir آنکه زود به هر چیزی عادت میکند؛ عادتکننده.
-
خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xošgovār ویژگی خوراکی که زود هضم میشود.
-
بام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bām صبح زود؛ نزدیک طلوع آفتاب؛ بامداد.
-
زودخشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zudxašm کمحوصله و تندخو؛ کسی که زود خشمناک شود.
-
زودرنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zudranj نازکدل؛ کسی که زود برنجد و آزرده شود.
-
آسان گوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsāngovār غذایی که زود هضم شود؛ سریعالهضم؛ سریعالانهضام.
-
پزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pazā ۱. پزنده.۲. آنچه زود پخته شود؛ زودپز.
-
بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bidavām آنچه زود فرسوده و نابود شود؛ ناپایدار.
-
مذعان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mez'ān آنکه زود رام شود؛ مطیع؛ رام.
-
عن قریب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'anqarib بهزودی؛ به همین زودی؛ به همین نزدیکی؛ زود باشد که.
-
زودآشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zud[']āš[e]nā کسی که با دیگری زود دوست و آشنا میشود.
-
زودجنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zudjomb آنکه زود از جای خود بجنبد و حرکت کند.