کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عن قریب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'anqarib بهزودی؛ به همین زودی؛ به همین نزدیکی؛ زود باشد که.
-
زودا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zudā زود؛ بهزودی.
-
عماقریب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: عمّاقریب] [قدیمی] 'ammanqarib پس از اندک مدت؛ بهزودی؛ در این نزدیکی.
-
بفور
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] [قدیمی] befo[w]r فیالفور؛ فوراً؛ بهزودی؛ بیدرنگ.
-
زودازود
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zudāzud ۱. زودبهزود؛ تندتند.۲. بهزودی.۳. شتابان؛ بهتعجیل.
-
گچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرچ› gač جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.
-
کوژپشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوژپشت› [قدیمی] kužpošt ۱. کسی که بهواسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد.۲. کسی که ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد؛ قوزی.۳. (اسم) [مجاز] آسمان: ◻︎ تو ز این بیگناهی که این کوژپشت / مرا برکشید و بهزودی بکشت (فردوسی: ۲/۱۸۶).
-
درادوزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] darrāduzā ۱. دراننده و دوزنده.۲. کسی که خوب ببرد و خوب بدوزد.۳. [مجاز] شخص باتجربه و دانا که هرگاه کار خطا و ناصواب از او سر بزند بهزودی و خوبی اصلاح کند: ◻︎ خهخه ای دلبر درادوزا / خوب میدرّی و خوش میدوزی (کمالالدیناسماعیل: ۷۲۵)...