کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودگذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zudgozar آنچه زود میگذرد و به پایان میرسد: عمر زودگذر، زندگی زودگذر، دنیای زودگذر.
-
جستوجو در متن
-
تندیاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ دیریاز] [قدیمی] tondyāz تندوتیز؛ زودگذر.
-
ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nāpāydār بیدوام؛ زودگذر؛ ناپایا.
-
سبک سایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] saboksāye بیثبات و زودگذر و کمدوام.
-
تندگذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] tondgozar آنچه با شتاب و سرعت بگذرد؛ آنچه زود سپری شود؛ زودگذر.
-
سبک سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabokseyr تندرو؛ سبکرفتار؛ چابک؛ تیزرو؛ زودگذر.
-
پابه رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pāberekāb ۱. کسی که پا در رکاب اسب گذاشته و در حال سوار شدن است؛ آمادۀ سوار شدن بر مرکب و به راه افتادن.۲. [مجاز] زودگذر؛ ناپایدار؛ موقتی.
-
مستعجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] masta'jel ۱. کسی که بخواهد کاری با عجله انجام یابد؛ عجلهکننده؛ شتابکننده.۲. زودگذر؛ گذرا.
-
عاریت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عاریة] 'āriy[y]at ۱. چیزی که کسی برای انتفاع موقت از دیگری میگیرد و بعد پس میدهد؛ آنچه به شرط برگرداندن گرفته یا داده میشود: ◻︎ کهنخرقهٴ خویش پیراستن / به از جامهٴ عاریت خواستن (سعدی: ۱۹۱).۲. [قدیمی، مجاز] زودگذر؛ ناپایدار.
-
گذر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گذشتن) gozar ۱. = گذشتن۲. گذرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زودگذر، دیرگذر.۳. (اسم مصدر) عبور؛ گذشتن از جایی.۴. (اسم) محل عبور.〈 گذر دادن: (مصدر متعدی) راه دادن؛ اجازۀ عبور دادن: ◻︎ در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغی...