کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زواله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zavāle ۱. تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان.۲. گلولۀ گلی و مهرۀ کمانگروهه: ◻︎ زوالهاش چو شدی از کمانگروهه برون / ز حلق مرغ بهساعت فروچکیدی خون (کسائی: لغتنامه: زواله).
-
جستوجو در متن
-
پرازده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parāzde تکۀ گلولهکرده از خمیر آرد گندم به اندازهای که یک نان پخته شود؛ زواله؛ چونه.
-
چانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چونه› čāne گلولۀ خمیر بهاندازهای که یک نان از آن پخته شود؛ زواله.〈 چانه گرفتن: (مصدر لازم) گلوله کردن خمیر بهاندازۀ یک نان.
-
پرسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parsom آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد: ◻︎ نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه: مجمعالفرس: پرسم).