کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زه بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زه تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zehtāb کسی که پیشهاش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است.
-
زه زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] zehzade ازپادرآمده؛ از زیر بار دررفته.
-
زه کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (کشاورزی) zehkeši خشکاندن آب باتلاق؛ عمل خشکاندن باتلاق بهوسیلۀ کندن گودالها یا نهرهای کوچک و بردن آبهای زائد بهگودالها و زمینهای پست.
-
زه وزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زهزاد› [قدیمی] zehozād ۱. زن و فرزند؛ عیال؛ اولاد.۲. نسل.
-
جستوجو در متن
-
زهوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zehvār ۱. باریکهای از چوب که در اطراف چهارچوب در بکوبند.۲. [قدیمی] تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند؛ تسمه؛ بند.۳. (صفت) [قدیمی] هرچیزی که مانند زه باشد؛ زهمانند.
-
زاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zāq ۱. (زیستشناسی) پرندهای حلالگوشت از خانوادۀ کلاغ با پرهای سیاه که در تابستان به جاهای سردسیر میرود.۲. (صفت) به رنگ کبود؛ به رنگ ازرق: ◻︎ یکی باغبان اندرآن باغ بوده / دل سختش و دیدهٴ زاغ بوده (اسدی: لغتنامه: زاغ).۳. (موسیقی) [قدیمی] از ...
-
رشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی باستان] rešte ۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده.۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام.۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن.۴. شاخۀ علمی یا درسی.۵. آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس...