کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زه۱) (موسیقی) zehi ویژگی هر آلت موسیقی دارای زه؛ زهدار.
-
زهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زه۲) [قدیمی] zehi ۱. باردار؛ آبستن.۲. حیوان آماده برای آبستن شدن.۳. مادیان تازهزاییده.
-
زهی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) ze(a)hi کلمۀ تحسین؛ خوشا؛ بهبه؛ چهخوب؛ چهخوش؛ آفرین؛ خهی: ◻︎ زهی خجستهزمانی که یار بازآید / به کام غمزدگان غمگسار بازآید (حافظ: ۴۷۸).
-
واژههای همآوا
-
ضحی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zohā ۱. نودوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱ آیه؛ والضّحی.۲. [قدیمی] خورشید؛ آفتاب.۳. [قدیمی] هنگام برآمدن آفتاب؛ صبح.
-
جستوجو در متن
-
طرب رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (موسیقی) [قدیمی] tarabrud نوعی ساز زهی دارای شش تار.
-
راهدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāhdān کسی که راهی را بلد است؛ دانندۀ راه؛ آشنا به راه؛ راهبر؛ راهنما: ◻︎ هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵: ۷۵۰).
-
رودجامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rudjāme ساز؛ ساز زهی؛ تار؛ بربط.
-
بانجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: banjo] ‹بانژو› (موسیقی) banjo از سازهای زهی شبیه گیتار با پنج تا نُه سیم و جعبۀ طنینی بهشکل طبل.
-
بالالایکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] (موسیقی) bālālāykā نوعی ساز زهی شبیه گیتار با سه سیم که با انگشت نواخته میشود.
-
لیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lyre](موسیقی) lir نوعی ساز زهی به شکل U و شبیه چنگ که بیشتر در یونان باستان کاربرد داشت.
-
ویولون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: violon] (موسیقی) viyolon ساز زهی دارای چهار سیم که با تکیه دادن بر شانه و بهوسیلۀ آرشه نواخته میشود.
-
بنام ایزد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [= به نام خدا] [قدیمی] benām[']izad در حال تعجب از خوبی و زیبایی چیزی یا کسی و برای دفع چشم زخم گفته میشد؛ ماشاءاللّه؛ چشم بد دور؛ نامِ خدا: ◻︎ خوبت آراست ای غلام ایزد / چشم بد دور خه بنامایزد (سنائی۲: ۳۸۶). Δ گاهی در شعر مخفف ...
-
اغنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'aqniye ۱. سرود.۲. آواز.۳. (موسیقی) هر نوع ساز غیربادی، بهویژه ساز زهی.