کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeh ۱. (موسیقی) تار ساز.۲. رودۀ تابیده که به کمان میبستند؛ چلۀ کمان.۳. [قدیمی] رشتۀ باریک تابیده از رودۀ گوسفند، ابریشم، یا فلز.
-
زه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeh ۱. (زمینشناسی) آب زیرزمینی که از زمین یا شکاف سنگ تراوش میکند.۲. (بن مضارعِ زهیدن) = زهیدن۳. (اسم مصدر) [قدیمی] زایش.۴. [قدیمی] نطفه.۵. [قدیمی] بچه.۶. (زیستشناسی) [قدیمی] = زهدان〈 زه زدن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. از پا درآمدن بهسبب...
-
زه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] zeh کلمۀ تحسین؛ آفرین؛ خوب؛ مرحبا.
-
واژههای مشابه
-
زه تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zehtāb کسی که پیشهاش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است.
-
زه زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] zehzade ازپادرآمده؛ از زیر بار دررفته.
-
زه کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (کشاورزی) zehkeši خشکاندن آب باتلاق؛ عمل خشکاندن باتلاق بهوسیلۀ کندن گودالها یا نهرهای کوچک و بردن آبهای زائد بهگودالها و زمینهای پست.
-
زه وزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زهزاد› [قدیمی] zehozād ۱. زن و فرزند؛ عیال؛ اولاد.۲. نسل.
-
جستوجو در متن
-
زهازه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] zehāze زهزه؛ تکرار زه؛ تکرار تحسین؛ آفرینآفرین.
-
زهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زه۱) (موسیقی) zehi ویژگی هر آلت موسیقی دارای زه؛ زهدار.
-
تلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] teleng زه؛ زهوار.
-
براوو
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [فرانسوی: bravo] beravo(u) آفرین؛ مرحبا؛ زه؛ بهبه؛ دستخوش.
-
ترنگانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] tarangānidan به صدا درآوردن زهِ کمان و مانند آن.
-
جوجگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ جوجه] ‹جوژگک› [قدیمی] jujagak جوجۀ کوچک: ◻︎ ای جوجگک به سال و به بالا بلند، زه / ای باد و زلف بافتهٴ چون دو کمند، زه (طاهربن فضل: شاعران بیدیوان: ۱۷۰).