کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زن و شوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بریشم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (موسیقی) [قدیمی] barišamzan = ابریشم: ◻︎ بریشمزن نواها برکشیده / بریشمپوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲).
-
گام زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gāmzān ۱. رونده.۲. تندرو.۳. قاصد.۴. اسب تندرو: ◻︎ یکی اسب باید مرا گامزن/ سم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی: ۲/۱۲۷ حاشیه).
-
گردن زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gardanzan ۱. آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند.۲. میرغضب؛ دژخیم.
-
کمانچه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kamānčezan کسی که کمانچه مینوازد.
-
لاف زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lāfzan ۱. آنکه لاف بزند.۲. خودستا.
-
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštzan = خشتکار
-
دستک زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dastakzan ۱. مطرب؛ نوازنده.۲. رقاص.
-
دهل زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) doholzan کسی که دهل میزند؛ دهلنواز.
-
غمزه زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezan غمزهزننده؛ غمزهکننده؛ ویژگی کسی که از روی نازوکرشمه مژه بر هم میزند.
-
قلب زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalbzan کسی که پول ناسره سکه بزند.
-
قلم زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qalamzan ۱. نویسنده.۲. نقاش.۳. حکاک.
-
بیل زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bilzan ویژگی کسی که با بیل زمین را زیرورو میکند.
-
پاک زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākzan زن پاک؛ زن پاکدامن؛ زن عفیف.
-
پنبه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pambezan کسی که پنبه را با کمان میزند که از هم باز شود؛ حلاج؛ نداف؛ پنبهبز؛ پنبهوز.
-
زن پدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zanpedar نامادری؛ مادراندر.