کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زن و زنباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qar ۱. زن فاحشه؛ قحبه؛ زن بدکار: ◻︎ ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب / فتنه سازد خویشتن را چون بهدست آرد غریب (ناصرخسرو: لغتنامه: غر).۲. نامرد؛ مخنث: ◻︎ همچو خوبی دلبری مهمان غر / بانگ چنگ و بربطی در پیش کر (مولوی: ۱۰۱۵).
-
عروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عرائس] 'arus ۱. زنی که تازه ازدواج کرده.۲. زن نسبت به خانوادۀ شوهرش؛ زن پسر یا زن برادر.۳. (صفت) [مجاز] هر چیز بسیار زیبا؛ آراسته؛ خوب.〈 عروس پس پرده: = کاکنه〈 عروس چرخ: [مجاز] خورشید.〈 عروس خاوری: [مجاز] = 〈...
-
صیغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صیغَة] siqe ۱. نکاح موقت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: ...
-
شب باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šabbāre ۱. شبدوست.۲. (اسم، صفت) زن بدکار و هرزهگرد.
-
از
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) 'az ۱. نشاندهندۀ ابتدای مکان: ◻︎ از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۳)، از تهران تا اصفهان.۲. نشاندهندۀ ابتدای زمان: ◻︎ من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو...
-
طاهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طاهرَة] [قدیمی] tāhere زن پاک؛ زن پاک از نجاست و از عیوب.
-
حصان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hasān ۱. ویژگی زن پارسا و پاکدامن.۲. ویژگی زن شوهردار.
-
حصنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حصناء] [قدیمی] hasnā ۱. ویژگی زن پارسا و پاکدامن.۲. زن شوهردار.
-
حره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرَّة] [قدیمی] horre عنوانی برای زنان و دختران پادشاهان؛ زن بزرگ و شریف؛ زن آزاد.
-
قرمساق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [عامیانه] qoromsāq کسی که دربارۀ زن خود تعصب نداشته باشد و زن خود را به دیگران بدهد؛ دیوث.
-
زنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زناء] (فقه) zenā همبستر شدن مرد و زن بهطور نامشروع.〈 زنای محصنه: (فقه) زنا با زن شوهردار.
-
شلفیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] šalfiy[y]e ۱. فرج زن.۲. (اسم، صفت) زن بدکار و فاحشه.
-
ایلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایلاء] (فقه) 'ilā آن است که مردی قسم بخورد که با زن خود نزدیکی نکند و در آن صورت چهار ماه مهلت دارد که کفاره بدهد و رجوع به زن خود کند وگرنه زن حق دارد شکایت کند و طلاق بگیرد.
-
ثیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ بکر] [قدیمی] sayyeb زن بیشوهر و بیوه.
-
زناشویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zanāšuy(')i ازدواج؛ زناشوهری؛ زن و شوهری.