کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگزدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zadegi ۱. زده بودن.۲. حالت زدهشده؛ ساییدگی.
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zang ۱. پیالۀ فلزی آویزدار که به گردن چهارپایان بسته میشود تا هنگام راه رفتن آنها صدا کند.۲. وسیلهای فلزی که به نیروی برق یا بهوسیلۀ فنری که در آن است با گذاشتن انگشت در روی تکمۀ آن صدا میکند: زنگ در خانه، زنگ رومیزی.
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zang ۱. مادهای که در مجاورت هوا و رطوبت بر روی آهن و فلزات دیگر ایجاد میشود.۲. [قدیمی، مجاز] گناه.۳. [قدیمی] پرتو ماه و آفتاب.
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) zang از آفات نباتی که قارچهای ذرهبینی انگل در بعضی از گیاهان تولید میکند.〈 زنگ گندم: (کشاورزی) از آفتهای گندم که بهواسطۀ نوعی قارچ ذرهبینی تولید میشود و برگهای آن زرد یا سرخ یا خرمایی میگردد و حاصل آن ضایع میشود و از بی...
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] zang = زنگی
-
آفتاب زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āftābzadegi آفتابسوختگی.
-
لک زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) lakzadegi حالت و چگونگی چیز لکزده.
-
غارت زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qāratzadegi حالت کسی که مالش را غارت کرده باشند.
-
غم زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qamzadegi حالت شخص غمزده؛ غمگینی؛ اندوهگینی.
-
فلک زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [مجاز] falakzadegi بدبختی؛ تهیدستی.
-
شتاب زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šetābzadegi عجله؛ تعجیل؛ شتاب داشتن.
-
مصیبت زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] mosibatzadegi ماتمزدگی؛ در رنج و بلا بودن.
-
زنگ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zangdār ۱. دارای زنگ: ساعت زنگدار.۲. طنیندار.
-
گوش به زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه، مجاز] gušbezang متوجه و منتظر امری یا خبری که شاید برسد.〈 گوش به زنگ بودن: [عامیانه، مجاز] متوجه و مراقب و منتظر بودن.