کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنگله، زنگل› zangule ۱. زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان میبندند؛ زنگ؛ زنگلیچه؛ ژنگله؛ زنگدان؛ ژنگدان.۲. (موسیقی) [قدیمی] از آوازهای موسیقی قدیم.
-
جستوجو در متن
-
زنگدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangdān = زنگوله
-
زنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangol = زنگوله
-
زنگله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangole = زنگوله
-
زنگلیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangoliče = زنگوله
-
ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنگدان› [قدیمی] žangdān زنگوله؛ زنگله؛ جلاجل.
-
جلجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: جلاجل] [قدیمی] joljol ۱. (موسیقی) دف و دایرۀ زنگولهدار.۲. زنگ کوچک؛ زنگوله.۳. (زیستشناسی) مرغی خوشآواز.
-
ژنگله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنگله› [قدیمی] žangole ۱. = زنگوله۲. سم شکافته، مانند سم گاو، گوسفند، و آهو.
-
جلاجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جُلجُل] [قدیمی] jalājel ۱. زنگولههای کوچکی که به سینهبند اسب یا شتر میدوختند.۲. زنگهایی که پیکها به کمر میبستند.۳. حلقههای فلزی دف.
-
چغانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چغنه، چکانه، چغان› (موسیقی) [قدیمی] čaqāne از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان میدادند: ◻︎ مطرب از کار چون فروماند / خشم بر گوشهٴ چغانه کند (ابنیمین: ۳۸۳).
-
پیچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیچه› (زیستشناسی) pičak ۱. گیاهی صحرایی با برگهای کوچک دندانهدار و گلهایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید، یا سرخ کمرنگ. بیشتر در کشتزارها میروید و روی زمین میخزد یا به گیاههای مجاور خود میپیچد و بالا میرود و به هر گیاهی که بپیچد آن...
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mār] mār ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی.〈 مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...