کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یاپوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yāpuq خمی که در آن ماست میزنند.
-
شیرزنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] širzane چوبی که با آن شیر یا دوغ را بههم میزنند تا مسکۀ آن جدا شود.
-
کاسه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] kāsegāh جایی که در ساعتهای معیّن کوس و کرنا میزنند؛ نقارهخانه.
-
سمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سمر› [قدیمی] seme دستافزاری شبیه جارو که با آن به پارچه آهار میزنند.
-
اردنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] 'ordang لگدی که با پشت پا یا سر زانو به پشت کسی میزنند؛ تیپا.
-
آقشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] 'āqšām ۱. غروب؛ هنگام غروب؛ شامگاه.۲. شیپوری که هنگام غروب در سربازخانه میزنند.
-
آهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آهر› 'āhār مادهای مرکب از نشاسته، کتیرا، و مانند آن که به پارچه یا کاغذ میزنند تا محکم، سفت و براق شود.
-
کاراته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: karaté] (ورزش) kārāte نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه میزنند.
-
پتاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patāre قلمموی درشت یا چیزی شبیه جاروب که با آن آهار به پارچه میزنند.
-
سنگسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فقه، حقوق) sangsār مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو میکنند و به او سنگ میزنند تا بمیرد.
-
راکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: raquette، مٲخوذ از عربی: راحَة] (ورزش) rāket وسیلهای که در بازی تنیس و پینگپونگ بهدست میگیرند و با آن به توپ ضربه میزنند.
-
روژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rouge] rož مادهای به رنگ قرمز یا رنگهای دیگر که زنان برای زیبایی به لب میزنند؛ ماتیک.
-
رفیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rafide بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک میکنند و به تنور میزنند؛ بالشتک.
-
نیشتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشتر، نیشو، نیسو› ništar ابزار نوکتیز که با آن رگ میزنند؛ وسیلۀ رگ زدن.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.