کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندگی گیاهی یک ناحیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مضافات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مضافَة] [قدیمی] mozāfāt توابع یک شهر یا ناحیه.
-
یک پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yekpāye گیاهی که گلهای نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد.
-
دهیوپد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: dehyopat] ‹دهیوپت› [قدیمی] dehyupad فرماندار؛ فرمانروای یک ناحیه یا بخش از کشور.
-
تک لپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) taklappe گیاهی که دانههای آن دارای یک لپه باشد، مانند گندم و ذرت؛ ذوفلقه.
-
مستوفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستَوفیٰ] [قدیمی] mosto[w]fi محاسب و متصدی امور مالیاتی یک ناحیه؛ حسابدار و دفتردار خزانه.
-
کاکتوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cactus] (زیستشناسی) kāktus ۱. گیاهی بوتهای یا درختی، بومی آمریکا، با ساقه و برگهای ضخیم، آبدار، و پر از تیغ که گلهای رنگین دارد.۲. هر یک از گیاهان خاردار زینتی.
-
لخنیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] ‹لیخنیس› (زیستشناسی) laxnis گیاهی خودرو با گلهای بنفش، دانههای سیاه و تلخ کوچک، از نوع خیری که بلندیش به یک متر میرسد.
-
تاپسیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [لاتینی] ‹تافسیا› (زیستشناسی) tāpsiyā گیاهی پایا با برگهای بریده و گلهای سبز چتری که بلندیش تا یک متر میرسد و از ریشۀ آن مادهای استخراج میشود که برای ساختن مُشَمَّع طبی به کار میرود.
-
یبروح الصنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] yabruhossanam گیاهی به بلندی یک متر با گلهای سفید، برگهای شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخرنگ و بهقدر زیتون، و ریشهای شبیه پیکر انسان؛ سگکن؛ استرنگ؛ مردمگیاه؛ لفاح.
-
اسقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَساقِفَة] 'osqof پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.〈 اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقفهای یک ناحیه ریاست دارد.
-
بندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bondār ۱. دارای باغ و ملک بسیار؛ بنهدار؛ مالدار؛ مایهدار؛ سرمایهدار.۲. کسی که مالیات یک ناحیه را جمعآوری میکرده.
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [ترکی. فارسی] kučidan روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
-
شق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šeq[q] ۱. نیمۀ بدن؛ یک طرف بدن.۲. نیمۀ برابر و مساوی از چیزی؛ نیمۀ چیزی.۳. ناحیه.۴. کرانه؛ سو.
-
نی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nai] ney ۱. (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای راست، بلند، توخالی، و بندبند که در زمینهای مرطوب و باتلاقی میروید و برای پوشاندن سقف خانه و بافتن بوریا به کار میرود؛ نای؛ نال؛ نا.۲. (موسیقی) ساز بادی از ساقۀ گیاه نی یا چوب باریک و توخالی...
-
افلنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'aflanje گیاهی به بلندی یک متر، با برگهای دراز، تخمهای ریز، سرخرنگ، خوشبو، و تلخمزه که بیشتر در هند میروید. Δ تخم آن در طب قدیم برای تقویت دِماغ، جگر، و معده و دفع سمّ حشرات گزنده به کار میرفته.