کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندهگور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زنده به گور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zendebegur ۱. کسی که زنده در گور دفن شود.۲. [مجاز] کسی که با تلخکامی و ناتوانی در کنجی ساکن باشد.
-
زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: zandak] ‹زند› zende ۱. [مقابلِ مرده] جاندار؛ انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد.۲. عظیم و بزرگ.
-
گور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gur ۱. جایی که مرده را دفن کنند؛ قبر: ◻︎ نبشتهست بر گور بهرام گور / که دست کرم بِه ز بازوی زور (سعدی: ۱۰۸).۲. [قدیمی] صحرا؛ بیابان.
-
گور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gur پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خطهای سیاه که در افریقا پیدا میشود و دستهدسته حرکت میکنند؛ گور اسب؛ گورخر.
-
دل زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delzende ۱. آگاه و هوشیار.۲. بانشاط؛ خوشدل؛ شادمان.
-
زنده پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zendepil فیل بزرگ: ◻︎ به هاماوران بود صد زندهپیل / یکی لشکری ساخته بر دو میل (فردوسی: ۲/۸۶).
-
زنده دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] zendedel ۱. روشنضمیر؛ روشنروان.۲. (صفت) [مقابلِ مردهدل و افسردهدل] خوشحال؛ شاد.
-
گوربه گور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gurbegur ۱. مردهای که او را از گور درآورند و در جای دیگر دفن کنند.۲. [عامیانه، مجاز] نفرینی دربارۀ مرده؛ گوربهگورشده.
-
شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] šabzendedār ویژگی کسی که شب تا سحر نخوابد و بیدار بماند؛ ویژگی آنکه تمام شب برای عبادت یا امر دیگر بیدار باشد.
-
شب زنده داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] šabzendedāri بیدار بودن در شب؛ شب را به بیداری گذراندن.
-
بالا به گور
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] bālābegur هنگام دشنام یا نفرین گفته میشود؛ قدو قامتش به گور برود.