کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجیر زدن ، زنجیر زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مایه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (طب قدیم) māyezani عمل واکسن زدن؛ واکسیناسیون.
-
ده پنج زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dahpanjzani سیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).
-
دوبه هم زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dobehamzani نفاق افکندن و بههم زدن دوستی و رابطۀ دو تن.
-
مشت زنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (ورزش) moštzani ورزشی دونفره که در آن ورزشکاران با زدن ضربههای مشت به یکدیگر امتیاز کسب میکنند؛ بوکس.
-
قاشق زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] qāšoqzani عملی که بعضی از زنان در شب چهارشنبهسوری برای رسیدن به مراد انجام میدهند و بهطور ناشناس به در خانۀ همسایه میروند و با زدن قاشق به کاسه یا به در خانه چیزی طلب میکنند و صاحب خانه مقداری مواد خوراکی در ظرف او میر...
-
تعقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'qid ۱ سخن را پیچیده و درهم کردن.۲. (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب کلمات و کنایات دور از ذهن.۳. [قدیمی] گره زدن.〈 تعقید لفظی: (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر، مانندِ این شعر: آهوی...
-
عقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عقود] 'aqd ۱. جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر میشوند؛ صیغۀ ازدواج.۲. مراسمی که در آن این صیغه خوانده میشود؛ مراسم خواندن صیغۀ نکاح.۳. عهد؛ پیمان: عقد اخوت.۴. (اسم مصدر) بستن؛ گره زدن؛ محکم کردن.۵. [مجاز] معضل؛ مشکل؛ پی...
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...