کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنبیر› zambil سبد؛ سله؛ سبدی که از نی، ترکه، یا برگ درخت خرما بافته شده.
-
واژههای مشابه
-
زنبیل باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zambilbāf زنبیلساز؛ کسی که زنبیل میبافد.
-
جستوجو در متن
-
قوصره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَوصرَة] [قدیمی] qo[w]sare سبد یا زنبیل تهیه شده از برگ درخت خرما.
-
سنگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sangur ۱. سله؛ سبد؛ زنبیل.۲. = کماج
-
عیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عیبَة] [قدیمی] 'aybe ۱. زنبیل چرمی.۲. صندوقی که در آن لباس میگذارند؛ جامهدان.
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلَّة، جمع: سِلال] salle ظرفی که از شاخههای نازک درخت برای میوه یا چیزهای دیگر ببافند؛ سبد؛ زنبیل.
-
سبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabad ظرفی که از شاخههای نازک درخت میبافند برای حمل میوه یا چیز دیگر؛ زنبیل.
-
سفط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: اَسفاط] [قدیمی] safat ۱. جامهدان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند.۲. سبد؛ زنبیل.۳. صندوقچه؛ جعبه.