کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمین شخم شده و نکاشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زمین دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) za(e)mindār ۱. دارای زمین؛ صاحب زمین.۲. مرزبان.
-
زمین سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) za(e)minsombe = آبدزدک
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) za(e)minlarze = زلزله
-
جستوجو در متن
-
بسارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (کشاورزی) [قدیمی] besārande کسی که زمین را شخم بزند و آمادۀ کاشتن کند.
-
بساردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) (کشاورزی) [قدیمی] basārdan ۱. شخم زدن و شیار کردن زمین.۲. هموار کردن زمین شخمزده.
-
جوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ، جو، جوه› juq چوبی که روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند و زمین را شخم میزنند؛ یوغ.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
-
شیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šiyār ۱. خراش و شکاف باریک در روی چیزی.۲. خراش یا شکافی که بهوسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد میکنند.〈 شیار کردن: (مصدر متعدی) (کشاورزی) شخم زدن زمین برای زراعت؛ شیاریدن.
-
یوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوغ، جغ› yuq چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند: ◻︎ همی گفت با او گزاف و دروغ / مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
-
روییده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruy(')ide رسته؛ گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده.
-
معدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معدِن، جمع: معادن] ma'dan ۱. [مجاز] مرکز چیزی.۲. (زمینشناسی) جا و مرکز فلزات و سنگها که در زیر یا روی زمین بهطور طبیعی انباشته شده؛ کان.
-
کلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalāk ۱. دشت؛ صحرا.۲. (زمینشناسی) بیابانی که در فصل بارندگی سبز شده و در تابستان خشک شود؛ استپ.
-
غصبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غصب) [عربی. فارسی] qasbi آنچه بهزور و خلاف رضای صاحبش تصرف شده؛ مغصوب؛ غصبشده: لباس غصبی، زمین غصبی.