کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمزمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زَمزَمَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: زمزم] zemzeme ۱. ترنم کردن؛ آواز خواندن یا دعا خواندن آهسته.۲. سخنگفتن زیر لب.۳. (اسم) [مجاز] شایعه.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] سرّ؛ راز.
-
جستوجو در متن
-
ترنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarannom ۱. آواز خواندن؛ زمزمه کردن به آواز خوش.۲. آواز.
-
نجوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نجوی] najvā ۱. سخن آهسته؛ زمزمه.۲. (اسم مصدر) آهسته حرف زدن دو تن با یکدیگر؛ درگوشی.
-
ریزه خوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] rizexāni آهسته و نرم سخن گفتن؛ زمزمه کردن: ◻︎ چنان به زیر زبان بشکنم ترانهٴ عشق / که عندلیب شود داغ ریزهخوانی من (سالک یزدی: لغتنامه: ریزهخوانی).
-
دنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dane ۱. زمزمه.۲. آواز؛ بانگ شادی و طرب.۳. شادی و نشاط: ◻︎ حاشللّه گر کند پیوند با طبع تو غم / طبع غم را از نشاط تو پدید آید دنه (کمالالدیناسماعیل: ۴۷۴).
-
زمزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zamzam ۱. دعایی که زردشتیان هنگام شستن بدن یا غذا خوردن در ستایش خدای تعالی میخوانند: ◻︎ چو کشکین بخوردند می خواستند / زبانها به زمزم بیاراستند (فردوسی: ۸/۱۵۲).۲. زمزمه.
-
واج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāč] vāj ۱. (زبانشناسی) کوچکترین جزء زبان که باعث تمایز معنی میشود.۲. [قدیمی] کلمه.۳. [قدیمی] دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام میخوانند.۴. [قدیمی] زمزمه.
-
شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربِی: شدّ] [قدیمی] šad[d] ۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.۲. قوی کردن.۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامران...