کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان ماضی قدیمی فعل بءد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بواد
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) ‹بوا› [قدیمی] bovād = باد۲
-
همی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [پهلوی: hamāī] [قدیمی] ‹هم این› hami ۱. همچنین.۲. اینک.۳. همیشه؛ پیوسته.۴. بر سر فعل ماضی و مضارع میآید و دلالت بر استمرار میکند: همیرفت، همیگفت، همیرود.۵. بر سر فعل امر میآید و دلالت بر تٲکید میکند: همیرو.
-
بوا
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] بُوَدا؛ بادا. bovā = بواد
-
فعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ فعل] [قدیمی] fe'āl کارها.
-
هله
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] hele کلمۀ امر از هلیدن؛ بگذار؛ دست بردار.
-
هم کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamkerdār همکار؛ شریک در فعل و عمل.
-
هست
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] hast ۱. سومشخص مفرد مضارع از فعل بودن یا هستن.۲. (اسم مصدر) وجود.۳. (اسم) موجود.〈 هست شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] بهوجود آمدن؛ موجود شدن.〈 هست کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بهوجود آوردن؛ پدید آوردن.〈 هستونیست: [مجاز] بودونب...
-
آسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsi جراح؛ پزشک: ◻︎ نوشدارو و مفرح که جُوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمهنظر بازهید (خاقانی: ۱۶۴).
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] bādi باشی؛ همیشه باشی: ◻︎ شاد بادی که کردیَم شادان / ای به تو خانومانم آبادان (نظامی۴: ۶۷۹).
-
بو
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مخففِ بُوَد] [قدیمی] bu باشد: ◻︎ پای نهم در عدم بو که بهدست آورم / همنفسی تا کند دردِ دلم را دوا (خاقانی: ۳۸).
-
فام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fām = وام: ◻︎ به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱: ۲۰۳).
-
هند
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مخففِ هستند] [قدیمی] hand وجود دارند؛ هستند: ◻︎ از مرد خِرَد پُرس ازیرا / جز تو به جهان خِرَدوَران هَند (ناصرخسرو: ۲۴).
-
نیست
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مقابلِِ هست] nist ۱. سومشخص مضارع منفی از مصدر بودن.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] عدم؛ نیستی.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نابود؛ ناپدید؛ معدوم.
-
زلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zalal ۱. (ادبی) در عروض، اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند.۲. [قدیمی] لغزیدن و افتادن.۳. [قدیمی] از حق و صواب منحرفگشتن.۴. [قدیمی] لغزش؛ خطا.۵. [قدیمی] کمی؛ نقصان.
-
افاعیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَفعال، جمعالجمعِ فِعل] 'afā'il ۱. (ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از اینها گرفته میشود.۲. [قدیمی] = فعل