کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان سبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabz ۱. هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد.۲. (اسم) رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد بهدست آید.〈 سبز شدن: (مصدر لازم)۱. به رنگ سبز درآمدن؛ رنگ سبز به خود گرفتن: ◻︎ آبی که ماند در ته جو سبز میشود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر...
-
واژههای مشابه
-
سبز آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabz[']āb آبی که بهواسطۀ وجود خزهها و گیاههای ذرهبینی سبزرنگ شده باشد؛ آب سبز.
-
سبز تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سبزطشت› [قدیمی، مجاز] sabztašt آسمان.
-
سبز گنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sabzgombad آسمان.
-
جستوجو در متن
-
خضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ خُضرَة] [قدیمی] xozr سبز.
-
مالاکیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: malachite] (زمینشناسی) mālākit کانی سخت به رنگ سبز که در جواهرسازی و رنگسازی کاربرد دارد؛ مرمر سبز.
-
پازهری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پازهر) pāzahri ۱. سبز تیره.۲. هرچیزی که به رنگ سبز تیره باشد.
-
چمنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چمن) čamani به رنگ چمن؛ سبز.
-
روینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ruyande آنچه از زمین بروید و سبز شود.
-
سبزجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سبزجای› [قدیمی] sabzjā جای سبز؛ سبزهزار.
-
سبزرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabzrang هرچیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزارنگ.
-
سبزفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabzfām هر چیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزرنگ.
-
سبزشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzšāx شاخۀ سبز؛ شاخۀ تروتازۀ درخت.