کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان تغذیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغذیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تغذیَة] taqziye ۱. غذا دادن؛ خوراک دادن.۲. غذا جذب کردن.
-
جستوجو در متن
-
گیاه انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāh[']angal گیاهی که انگل گیاه دیگر شود و از شیرۀ آن تغذیه کند.
-
مغذی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqazzi ۱. چیزی که دارای ارزش غذایی باشد.۲. تغذیهکننده.
-
موریانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مورانه، مورچانه› (زیستشناسی) mur[i]yāne نوعی حشره با آروارههای قوی که بهصورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه میکند.
-
کاکلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kākoli پرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه میکند.
-
گاستریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gastrite] (پزشکی) gāst[e]rit التهاب و ورم معده ناشی از تغذیه، تغییر میزان ترشح اسید معده، و عفونت.
-
گوشت خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتخواره، گوشتخور› (زیستشناسی) guštxār آنکه گوشت بخورد؛ گیاه یا جانوری که به عنوان منبع غذایی از مواد حیوانی تغذیه و آنرا هضم میکند.
-
شپش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spiš] ‹اشپش› (زیستشناسی) šepeš حشرهای ریز با زندگی انگلوار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه میکند.
-
میزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: myazdpan] ‹میزوان› mizbān ۱. = مهماندار۲. (پزشکی) جانداری که انگل از آن تغذیه میکند.
-
آنفارکتوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: infarctus] (پزشکی) 'ānfārktus عارضهای که در آن یکی از رگهای تغذیهکنندۀ قلب یا عضوی دیگر مسدود شده و منجر به قطع جریان خون آن بافت میشود؛ سکتۀ قلبی.
-
کفتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kaftār پستانداری گوشتخوار شبیه سگ که دستهایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه میکند.
-
کک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kak حشرۀ کوچک و جهنده که از خون انسان و حیوان تغذیه میکند و عامل انتقال بعضی بیماریها است؛ کیک.
-
غذایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غذا) [عربی. فارسی] qazāy(')i ۱. مربوط به غذا: برنامهٴ غذایی.۲. مناسب برای تغذیه؛ خوراکی: مواد غذایی.
-
ساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آشوری] (زیستشناسی) sās حشرهای از راستۀ نیمبالان به رنگ سرخ و بیضیشکل و بزرگتر از کک که از خون تغذیه میکند و باعث سرایت بعضی امراض میگردد.