کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان تخلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تخلیَة] taxliye ۱. خالی کردن؛ تهی ساختن.۲. رها کردن؛ واگذاشتن.
-
جستوجو در متن
-
اگزوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: exhaust] ‹اِکزُس› 'egzoz لولهای که محصولات احتراق در موتور از طریق آن تخلیه میشود.
-
اسکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسکلَة، معرب، مٲخوذ از ایتالیایی، جمع: اَساکِل] 'eskele مکان توقف کشتیها برای تخلیه و بارگیری؛ بارانداز.
-
الکترود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électrode] (فیزیک) 'elect[e(o)]rod رسانایی که نشر و جمعآوری الکترونها را به عهده دارد و در فرآیندهای الکترولیز، لولههای تخلیۀ گاز، و لامپهای الکترونی به کار میرود.
-
الکترومتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électrométre] (فیزیک) 'elect[e(o)]rometr هریک از اسبابهایی که اختلاف پتانسیل الکتریکی را بهوسیلۀ نیروهای جاذبه یا تخلیۀ میان جسمهای باردار نشان میدهد؛ برقسنج.
-
کناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [منسوخ] kannās ۱. رفتگر؛ جاروبکش؛ زبالهکش.۲. کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است.
-
سیفون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: siphon] sifo(u)n ۱. لولهای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلٲ مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل میکند.۲. ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه میشود و آن را میشوید.
-
استبرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استبراء] 'estebrā ۱. (فقه) تخلیۀ کامل ادرار از مثانۀ مردان با فشردن مجرای آن.۲. (فقه) بازداشتن حیوان حلالگوشت از خوردن چیزهای نجس.۳. برائت خواستن از وام یا عیب و تهمت؛ طلب برائت کردن.۴. [قدیمی] خودداری از نزدیکی با زن به منظور ...