کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَزِمَّة] ze(a)mām ۱. مهار؛ افسار.۲. [مجاز] اختیار: زمام کشور در دست بیگانگان است.
-
واژههای همآوا
-
ذمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَذِمَّة] [قدیمی] zemām ۱. حق.۲. حرمت.۳. واجب.۴. زینهار.
-
ضمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zemām آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند؛ آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد.
-
جستوجو در متن
-
ازمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ازمَّة، جمعِ زِمام] [قدیمی] 'azemme = زمام
-
زمامدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] ze(a)māmdār کسی که زمام امور کشور را در دست دارد.
-
دیکتاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictateur] (سیاسی) diktātor فرمانروای خودسر؛ شخصی که بهعنوان رهبر یک حزب یا از طریق شورش و کودتا زمام امور را در دست گیرد و خودسرانه بر مردم حکومت کند.
-
مهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِهار] ‹ماهار› mahār ۱. چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا میدهند و ریسمان به آن میبندند.۲. زمام؛ افسار.
-
تروریسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: terrorisme] (سیاسی) terorism روش کسانی که آدمکشی و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هرطریقی که باشد برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود از قبیل تغییر حکومت یا در دست گرفتن زمام امور به کار میگیرند.
-
عنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَعِنَّة] 'enān ۱. لگام؛ دهانۀ اسب.۲. دوال لگام که سوار به دست میگیرد.〈 عنان با (بر) عنان رفتن: [قدیمی]۱. پهلوبهپهلو اسب راندن.۲. [مجاز] برابر بودن.۳. بهموازارت هم راه رفتن.〈 عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن؛ روگر...