کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zam ۱. سرما؛ سردی.۲. (صفت) سرد.
-
زم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zam گوشت درون دهان: ◻︎ آرزومند آن شده تو به گور / که رسد نانت پارهای بر زم (رودکی: لغتنامه: زم).
-
واژههای همآوا
-
ذم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذمّ، مقابلِ مدح] zam[m] بد گفتن؛ نکوهش کردن؛ بدگویی؛ نکوهش؛ نکوهیدن.〈 ذم شبیهبه مدح: (ادبی) در بدیع، ذم کسی بهطوریکه در ابتدا ستایش به نظر آید، مانند این شعر: دیگر مگو که زاهد ما را گذشت نیست / نگذشت اگرچه از سر دنیا، ز دین ...
-
ضم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضمّ] zam[m] ۱. (ادبی) = ضمه۲. [قدیمی] همراه؛ ضمیمه.