کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلالکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zolāl ۱. ویژگی آب صاف و گوارا؛ شیرین و خوشگوار.۲. (اسم) [مجاز] آب صاف و گوارا.
-
کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kartan] kardan ۱. انجام دادن؛ عمل کردن.۲. داخل کردن؛ ریختن: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷).۳. وارد کردن؛ بردن.۴. تکرار کردن سخنی: ◻︎ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور ...
-
جستوجو در متن
-
راوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راوق› [قدیمی، مجاز] rāvak زلال.
-
راوقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به راوق) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] rāva(o)qi بیدُرد؛ بیغش؛ زلال.
-
فظیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fazi' ۱. بسیارزشت.۲. (اسم) آب زلال و گوارا.
-
راوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: راووق] [قدیمی] rāva(o)q ۱. ظرفی که در آن شراب را صاف میکردند؛ پالونه؛ راوک.۲. جام شراب؛ قدح.۳. [مجاز] شراب زلال و بیدُرد.۴. (صفت) [مجاز] زلال.
-
زلالیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زلالیَّة] (زیستشناسی) zolāliy[y]e مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد.
-
سکنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سکاسکنج› [قدیمی] so(e)konj دارای دهان بدبو یا لب شکافتهشده: ◻︎ تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی: ۸۵).
-
صافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sāfi ۱. پاکیزه؛ خالص؛ ناب.۲. پاک و روشن؛ زلال؛ صاف.〈 صافی شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پاک و پاکیزه شدن؛ بیآلایش شدن: ◻︎ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی (سعدی۲: ۵۸۷).۲. [مجاز] بیغلوغش شدن.