کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زریندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: doxt] doxt = دختر
-
زرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زر) ‹زرینه› zar[r]in ۱. آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد.۲. از جنس زر؛ طلایی.
-
شاه دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhdoxt شاهدختر؛ دختر شاه؛ شاهزادهخانم.
-
دخت اندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doxt[']andar = دختراندر
-
زرین ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]intoranj ۱. ترنج زرین؛ ترنج که از زر ساخته شده.۲. [مجاز] خورشید.
-
زرین فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zar[r]infām به رنگ زر؛ زردرنگ؛ طلایی.
-
زرین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] zar[r]inkāse ۱. کاسۀ زرین؛ کاسهای که از زر ساخته شده.۲. [مجاز] خورشید.
-
زرین کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]inkolāh ۱. کلاه زرین.۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.