کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق و برق دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prise] (برق) periz جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب میکنند و آن را به سیم برق اتصال میدهند.
-
آفتامات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] ‹آفتومات› (برق) 'āftāmāt دستگاه خودکار تنظیمکنندۀ جریان برق در موتور اتومبیل که برق را بین دینام و باتری به جریان میاندازد و ولتاژ را در مدارهای دینام و باتری تنظیم میکند.
-
برق آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] barq[']āsā ۱. برقمانند.۲. (قید) تند و سریع مانند برق.
-
پرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرند، پرند› [قدیمی] parang ۱. جوهر شمشیر؛ برق شمشیر.۲. تیغ جوهردار.۳. برق و جلا.
-
الکترونیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électronique] (برق) 'elect[e(o)]ronik شعبهای از فیزیک و مهندسی برق که دربارۀ صدور الکترونها از اجسام و استفاده از دستگاههای الکترونی بحث میکند.
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: asīm] sim ۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساختهشده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنالهای الکتریکی به کار میرود: سیم برق، سیم تلفن.۲. (شیمی) = نقره۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و ...
-
بوبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bobine] bo(u)bin ۱. قرقره؛ ماسوره.۲. (برق) وسیلهای در بعضی دستگاههای برقی شبیه قرقره که روی آن سیمپیچی شده و فشار جریان برق را بالا میبرد.
-
برق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُرُوق] barq ۱. درخشش؛ درخشندگی.۲. (فیزیک) الکتریسیته.۳. جرقهای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید میشود.۴. نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان میدرخشد؛ آذرخش؛ آدرخش؛ آسماندرخش؛ ارتجک؛ بیر؛ کنور.〈 ب...
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دیار] [قدیمی] dār ۱. خانه؛ سرا.۲. [مجاز] دنیا.〈 دار عقبی: [قدیمی، مجاز] خانۀ آخرت؛ جهان دیگر.〈 دار غرور: [قدیمی، مجاز]۱. سرای خودخواهی و خودبینی.۲. دنیا: ◻︎ دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی: ۲۰۸).&...
-
کنخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kanaxt درخشش و برق وسایل برنده مانند شمشیر که نشاندهندۀ تیزی است.
-
دشارژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: décharge] (برق) dešārž خالی شدن ذخیره الکتریکی باتری، خازن، و مانند آن.
-
رسانا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (فیزیک) re(a)sānā ویژگی جسم هادی حرارت و برق؛ انتقالدهنده؛ هادی.
-
باتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: batterie] ‹باطری› bātri ۱. (برق) دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحههای مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشینهای دیگر به کار میرود.۲. (نظامی) [منسوخ] واحد شمارش توپخانه.
-
لامپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lampe] (برق) lāmp وسیلهای دارای حباب شیشهای که به کمک جریان الکتریسیته، روشنایی تولید میکند.〈 لامپ فلوئورسان: لامپ درازی که روشنایی آن شبیه مهتاب و دارای مقداری اشعۀ ماورای بنفش و نور آن بهتر و مفیدتر از نور لامپهای معمولی و ...
-
پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pile] (برق) pil ظرفی که در آن دو میلۀ فلزی مثبت و منفی قرار دارد و بهوسیلۀ آن تولید جریان الکتریسیته میکنند.〈 پیل خشک: (برق) پیلی به شکل استوانهای از روی با میلهای از زغال در وسط استوانه و خمیری از دانههای زغال و بیاکسید من...