کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zarq تزویر؛ دورنگی؛ ریاکاری.〈 زرقوبرق: [مجاز] زروزیور؛ جلوه و زیبایی ظاهری.
-
زرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zaraq ۱. نابینا شدن.۲. کبود شدن؛ کبودرنگ شدن؛ کبودی.۳. نیرنگ؛ تزویر.
-
جستوجو در متن
-
لوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lus ۱. کسی که خود را بیجهت نزد دیگران عزیز کند و توقع بیجا داشته باشد.۲. زننده؛ ناخوشآیند.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تملق؛ چربزبانی: ◻︎ چو دستی نشاید گزیدن ببوس / که با غالبان چاره زرق است و لوس (سعدی۱: ۷۳).۴. [قدیمی] چاپلوس؛ چربزبان.