کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زردشت) ‹زرتشتی، زردهشتی› zardošti ۱. کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد؛ پیرو زردشت؛ بهدین؛ گبر.۲. مربوط به زردشت: آیین زردشتی.۳. (اسم، صفت نسبی) دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد ...
-
جستوجو در متن
-
مغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: móg] [قدیمی] moq پیشوای مذهبی زردشتی؛ مرد روحانی زردشتی.
-
زرتشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زرتشت) zartošti = زردشتی
-
زردهشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زردهشت) zard[e]hošti = زردشتی
-
مزدیسنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مزدیسن) [پهلوی: mazdayasnih] [قدیمی] mazdayasni زردشتی.
-
بهدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vēhdēn] behdin ۱. دین زردشتی؛ دین بهی.۲. پیرو دین زردشتی.
-
مجوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از آرامی، مٲخوذ از اوستایی] majus ۱. پیرو دین زردشت؛ زردشتی.۲. زردشتی (دین).
-
گبرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی. فارسی] [قدیمی، مجاز] gabrak گبر؛ زردشتی.
-
مزدیسنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: mazdayasna] [قدیمی] mazdayasnā زردشتی؛ مزداپرست.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōš] [قدیمی] guš ۱. در آیین زردشتی، ایزد نگهبان چهارپایان.۲. در آیین زردشتی، روز چهاردهم از هرماه خورشیدی.
-
هیربد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هربد› hirbad ۱. موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشتهاند؛ معلم علوم دینی زردشتی.۲. قاضی زردشتی.
-
موبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: magopat،mopat] ‹مغبد› muba(e)d, mo[w]ba(e)d ۱. در آیین زردشتی، رئیس مغان؛ حکیم و پیشوای روحانی زردشتی.۲. [قدیمی، مجاز] دانشمند.۳. [قدیمی، مجاز] مشاور.۴. [قدیمی، مجاز] روایتکننده.〈 موبد موبدان: در آیین زردشتی، رئیس کل موبدان.
-
برساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsād در آیین زردشتی، دعای پایان دادن نماز.
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.