کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زردروی› zardru = زردرخ
-
جستوجو در متن
-
زردچهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زردچهر› zardčehre ۱. زردرو؛ کسی که چهرهاش زردرنگ باشد.۲. [مجاز] پژمرده؛ افسرده.
-
زردرخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zardrox ۱. کسی که چهرهاش زردرنگ باشد؛ زردرو؛ زردچهره.۲. [مجاز] شرمنده.۳. [مجاز] بیمناک.
-
سرخ رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرخروی› sorxru ۱. کسی که چهرۀ گلگون دارد.۲. [مقابلِ زردرو] [مجاز] شاد؛ خوشحال؛ خوشدل؛ پیروز.۳. [قدیمی، مجاز] شرمنده و شرمسار.