کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرخرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zarxarid ۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
-
جستوجو در متن
-
برده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barde ۱. بندۀ زرخرید؛ غلام.۲. کنیز.
-
رقیقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رقیقَة؛ مؤنثِ رقیق] raqiqe ۱. = رقیق۲. [قدیمی] کنیز؛ کنیز زرخرید.
-
عتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etāq آزاد شدن بنده؛ خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.
-
عتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etq ۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.
-
بنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bandak، مقابلِ آزاد] bande ۱. غلام زرخرید؛ غلام؛ چاکر؛ برده.۲. انسان نسبت به خداوند.۳. لقبی که گوینده برای تواضع به خود میدهد؛ من: بنده چندین بار خدمت رسیدم.