کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zreh] zereh پوشش جنگی با آستین کوتاه که از حلقههای ریز فولادی بافته میشده و در قدیم هنگام جنگ روی لباسهای دیگر به تن میکردهاند.〈 زره داوودی: [قدیمی] زره منسوب به داوود نبی؛۱. زره که حضرت داوود میبافته.۲. زره سخت و محکم.
-
زره بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zerehbor ویژگی تیر یا شمشیر تیز که زره را بدراند و از آن بگذرد و به بدن برسد.
-
زره پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zerehpuš ۱. زرهپوشیده؛ کسی که زره بر تن کرده؛ زرهدار.۲. (صفت) (نظامی) وسیلۀ نقلیهای که از صفحههای محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمیکند.
-
زره دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) zerehdār دارای زره؛ زرهپوش؛ زرهپوشیده.
-
زره گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] zerehgar زرهساز؛ زرهباف؛ کسی که زره میسازد.
-
زره ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zerehvar دارای زره؛ زرهدار؛ زرهپوشیده.
-
واژههای همآوا
-
ذرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذرَّة] (زیستشناسی) zorrat گیاهی از تیرۀ غلات، دارای برگهای دراز و ساقۀ راست. بلندیش تا یک متر میرسد. دانههایش زردرنگ و شبیه نخود ریز و در روی شاخۀ کوتاهی به شکل خوشه پهلوی هم و پیوسته به یکدیگر تشکیل میشود و هر شاخه در حدود سیصد دانه ...
-
جستوجو در متن
-
زراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zarrād زردساز؛ زرهساز؛ زرهگر.
-
متدرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَدرع] [قدیمی] mote(a)darre' ۱. زرهپوشیده؛ زرهپوش.۲. [مجاز] مجهز.
-
وشینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وسینه› [قدیمی] vašine جوشن؛ زره.
-
قبازره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹قباییزره› [قدیمی] qabāzereh زره قبامانند؛ کژآکند.
-
نبردناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) nabardnāv کشتی جنگیای که سرعت سیر آن بیشتر از زرهدارهای سنگین است.
-
درع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دُرُوع] [قدیمی] der' جامۀ جنگ که از حلقهها یا تکههای آهن درست کنند؛ زره.