کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرافشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرافشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹زرفشان› zar[']afšān ۱. ویژگی آنچه با طلا اندود شده: کاغذ زرافشان.۲. [قدیمی] بافته شده با تارهای زر؛ زربافت.۳. [قدیمی] دارای نقشهایی از طلا.۴. (صفت فاعلی) [قدیمی] کسی که سیم و زر نثار میکند؛ زرافشاننده.۵. [قدیمی] زرافشانی و نثار کرد...
-
جستوجو در متن
-
زرفشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zarfešān = زرافشان
-
طرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرفَة] ‹طرف› (نجوم) [قدیمی] tarfe منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: ◻︎ نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱).
-
افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'afšān ۱. پراکنده؛ پریشان: زلف افشان.۲. (بن مضارعِ افشاندن) = افشاندن۳. افشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشافشان، بذرافشان، دُرافشان، شکرافشان، گلافشان.۴. افشاندن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زرافشان.