کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زداینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زداینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zo(e)dāyande پاکیزهکننده، جلادهنده.
-
جستوجو در متن
-
پردازگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pardāzgar زداینده؛ جلادهنده؛ صیقلگر.
-
طاقت زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طاقتزدای› [قدیمی] tāqatzo(e)dā آنچه تابوتوان را از بین ببرد؛ زدایندۀ طاقت.
-
غم زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمزدای› [قدیمی] qamzo(e)dā آنکه یا آنچه غم و غصه را بزداید؛ غمزداینده؛ زدایندۀغم.
-
زدا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زداییدن و زدودن) ‹زدای› zo(e)dā ۱. = زدودن۲. زداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غمزدا، گندزدا.
-
سترنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sotorande ۱. تراشنده.۲. زداینده؛ پاک کننده.۳. محو کننده.
-
غم پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qampardāz غمپردازنده؛ زداینده و دورکنندۀ غم؛ غمکاه؛ غمزدا: ◻︎ نه آن غم را زدل شایست راندن / نه غمپرداز را شایست خواندن (نظامی۲: ۱۹۱).
-
صیقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seyqal ۱. زدودن زنگ.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] زدایندۀ زنگ فلز یا آینه؛ جلادهنده: ◻︎ آهنی را که موریانه بخورد / نتوان بُرد از او به صیقل زنگ (سعدی: ۹۳).۳. [قدیمی] = صیقلی〈 صیقل خوردن (پذیرفتن، گرفتن): (مصدر لازم) زدوده شدن؛ جلا یافت...