کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zaxme وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیمهای ساز را به صدا درمیآورند؛ مضراب؛ زخ: ◻︎ ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی / زاری از ما نه تو زاری میکنی (مولوی: ۵۹).
-
جستوجو در متن
-
زخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ زخمه] (موسیقی) [قدیمی] zax = زخمه
-
سکافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سکافره› (موسیقی) [قدیمی] sokāfe زخمه؛ مضراب.
-
گیتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: guitare] (موسیقی) gitār ساز زهی زخمهای با پشت و روی هموار، دستهای پهن که به گوشیهای کوک ختم میشود و شش سیم که بهوسیلۀ زخمه یا انگشت نواخته میشوند.
-
ماندولین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mandoline] (موسیقی) māndolin ساز زهی با بدنۀ گلابیشکل، دستۀ کوتاه، و چهار جفت سیم فولادی که با زخمهای سهگوش نواخته میشود.
-
غوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] quš ۱. اسب کتل؛ اسب یدک؛ اسب جنیبت.۲. چوب سخت درخت خدنگ که از آن تیر، دوک، زخمۀ ساز، یا چیز دیگر درست میکردند.۳. (زیستشناسی) = غان
-
شکافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سکافه، سکافره› (موسیقی) [قدیمی] šekāfe وسیلهای از جنس چوب، فلز، یا استخوان که با آن ساز میزنند؛ زخمه؛ مضراب: ◻︎ ز شادی همی در کف رودزن / شکافه شکافنده گشت از شکن (اسدی: ۵۳).
-
کاتوره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کاتور› [قدیمی] kāture ۱. سرگشته؛ سرگردان؛ گیج؛ حیران.۲. (اسم مصدر) سرگشتگی؛ سرگردانی: ◻︎ هیچ راحت مینبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمهات خلق را کاتوره خاست (رودکی: ۵۲۱).
-
زنبورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ زنبور] ‹زنبوره› zamburak ۱. (موسیقی) سازی کوچک شبیه چنگ با یک زبانۀ فلزی انعطافپذیر که بین دندانها یا لبها قرار میگیرد و با زخمۀ انگشت یا کنارۀ دست به زبانه ملودیهای ساده تولید میکند.۲. (نظامی) [منسوخ] نوعی توپ کوچک که...
-
جعبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جعبَة] ja'be ۱. ظرفی صندوقمانند که از مقوا، چوب، پلاستیک، و امثال آن ساخته میشود.٢. [قدیمی] تیردان؛ ترکش.٣. (موسیقی) [قدیمی] نوعی آلت موسیقی: ◻︎ چون فروراند زخمه بر جعبه / هرکه بشنید گرددش سغبه (مسعودسعد: ۴۶۸).
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: asīm] sim ۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساختهشده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنالهای الکتریکی به کار میرود: سیم برق، سیم تلفن.۲. (شیمی) = نقره۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و ...
-
کین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kēn] [قدیمی] kin ۱. بغض و دشمنی که انسان در دل نگه دارد؛ دشمنی؛ عداوت؛ کینه.۲. جنگ.۳. انتقام.〈 کین ایرج: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «کین ایرج» را سرآغاز / جهان را کین ایرج نوشدی باز (نظامی۱۴: ۱۸۱).〈 ک...
-
زخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zahm] zaxm ۱. (پزشکی) هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود؛ جراحت.۲. [قدیمی] ضربه.۳. (موسیقی) [قدیمی] = زخمه۴. [قدیمی، مجاز] صدایی که از ساز بلند میشود.〈 زخم خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] زخم برداشتن؛ زخمی شدن؛ مجروح شدن.〈 زخم ...
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...