کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نرم] zebr درشت؛ خشن؛ ناهموار.
-
زبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ زیر و پایین] ze(a)bar ۱. فتحه؛ حرکت فتحه؛ علامتی به این شکل«ـََ» که بالای حروف میگذارند.۲. [قدیمی] بالا؛ فوق: ◻︎ زبرین چرخ فلک زیر کمینهمت توست / نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری (فرخی: ۳۹۹).
-
زبر و زرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] zebrozerang چابک و زیرک؛ چست و چالاک.
-
واژههای همآوا
-
زبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نرم] zebr درشت؛ خشن؛ ناهموار.
-
زبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ زیر و پایین] ze(a)bar ۱. فتحه؛ حرکت فتحه؛ علامتی به این شکل«ـََ» که بالای حروف میگذارند.۲. [قدیمی] بالا؛ فوق: ◻︎ زبرین چرخ فلک زیر کمینهمت توست / نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری (فرخی: ۳۹۹).
-
جستوجو در متن
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zavar زبر؛ بالا.
-
زبره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نرمه] zebre هرچیز زبر و درشت.
-
کرباس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از هندی، جمع: کرابیس] karbās ۱. نوعی پارچۀ زبر که از جنس پنبه.۲. [مجاز] کفن.
-
خاراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خارانیدن› xārāndan کشیدن سر ناخن یا وسیلهای زبر بر روی پوست بدن، برای رفع خارش آن.
-
گونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] guni ۱. پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته میشود و از آن کیسههای بزرگ درست میکنند.۲. کیسهای که از این نوع پارچه ساخته میشود.
-
فتحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فتحَة] (ادبی) fathe ۱. حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده میشود؛ زِبَر.۲. نشانۀ این حرکت که در روی حرف گذاشته میشود.
-
درشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: društ] dorošt ۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar، مقابلِ پایین] ‹بر› [قدیمی] 'abar ۱. بالا؛ زبر.۲. بر: ◻︎ بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷).۳. به.۴. با.