کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاویه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زاویه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] zāviyenešin منزوی؛ گوشهگیر؛ آنکه از مردم دوری گزیند و در خانقاه به عبادت و ذکر مشغول شود.
-
زاویه یاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (ریاضی) zāviyeyāb وسیلهای برای اندازه گرفتن زاویه؛ پانتومتر.
-
جستوجو در متن
-
مربع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] morabba' ۱. چهارگوش؛ چهارگوشه.۲. (ریاضی) شکلی هندسی که دارای چهار ضلع مساوی و چهار زاویۀ قائمه باشد؛ چهارسو.۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر چهار مصراع بگوید که هم افقی خوانده شود و هم عمودی:از چهرۀافروختهگل رامشکن/افروختهرخ م...
-
خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطّ، جمع: خطوط] xat[t] ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود.۲. دستخط.۳. خوشنویسی: کلاس خط.۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود: خط نستعلیق.۵. [مجاز] نوشته.۶. [مجاز] سند.۷. سطر.۸. [مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک ...