کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زائو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زائو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) zā'u زنی که تازه زاییده؛ زاج؛ زاچ.
-
جستوجو در متن
-
پازاچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازاچ› [قدیمی] pāzāč ۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.۲. دایه.
-
زایاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹زایانیدن› zāyāndan کمک کردن به زائو هنگام زاییدن و بچۀ او را گرفتن؛ به زادن واداشتن؛ مامایی کردن.
-
ماما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māmā ۱. زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را میگیرد و زائو را پرستاری میکند؛ ماماچه؛ مامناف؛ بازاج؛ پازاچ؛ پیشنشین؛ قابله.۲. مادر.
-
زاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زاچ، زچه› [قدیمی] zāj زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته؛ زائو: ◻︎ دلیری که ترسد ز پیکار شیر / زن زاج خوانش مخوانش دلیر (ابوالمؤید بلخی: شاعران بیدیوان: ۵۹).
-
زاج سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zājsur مهمانی و سوری که در روز حمام رفتن زن زائو میدهند: ◻︎ خزائن تهی شد در آن زاجسور / درونها پر آمد ز عیش و سرور (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۴).