کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) z سیزدهمین حرف الفبای فارسی؛ زِ؛ زا. Δ در حساب ابجد: «۷ ».
-
ز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ze نام واج «ز».
-
واژههای همآوا
-
ذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) z یازدهمین حرف الفبای فارسی؛ ذال. Δ در حساب ابجد: «۷۰۰ ».
-
ض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) z هجدهمین حرف الفبای فارسی؛ ضاد. Δ در حساب ابجد: «۸۰۰ ».
-
ظ
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، اسم) z بیستمین حرف الفبای فارسی؛ ظا. Δ در حساب ابجد: «۹۰۰».
-
جستوجو در متن
-
افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: awbzār] 'afzār ۱. = ابزار۲. [قدیمی] = ادویه: ◻︎ افزار ز پس کنند در دیگ / حلوا ز پس آورند بر خوان (خاقانی: ۳۴۸).
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ آواره] [قدیمی] 'āvār = آواره: ◻︎ به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد: ۲۲۷).
-
آهنینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhanine [قدیمی] ظرف آهنی: ◻︎ همیشه تا نجهد ز آهنینه مرزنجوش / همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر (فرخی: ۱۱۹).
-
ابناخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انباخون› [قدیمی] 'abnāxun قلعه؛ حصار؛ دژ: ◻︎ ز سوی هند گشادی هزار شهرستان / ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰ حاشیه).
-
بالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالو› (پزشکی) [قدیمی] bālu آزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).
-
کافته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کافتیده› [قدیمی] kāfte ترکخورده؛ شکافته: ◻︎ جهان زآتش تیغها تافته / دل که ز بانگ یلان کافته (اسدی: ۱۱۶).
-
گروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goruhe = گروه: ◻︎ ز بس گروههٴ زنبورههای تندرغو / ز بس گلولهٴ خمپارههای تِنّین ون (قاآنی: ۶۲۸).
-
فخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] faxan درون و میان باغ: ◻︎ فخن باغ بین ز ابر و ز نم / گشته چون عارض بتان خرم (دقیقی: ۱۰۳).