کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rēšak] riše ۱. بیخ؛ بن؛ اصل.۲. هریک از تارها، رشتهها، و نخهایی که در حاشیۀ چادر، پرده، یا چیز دیگر آویزان میکنند.۳. (زیستشناسی) عضو اصلی گیاه که از تخم بیرون آمده و در زمین فرومیرود و گیاه بهوسیلۀ آن آب و موادغذایی را از زمین جذ...
-
گل ریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) golriše نوعی گل که آن را در گلدان سبدی میکارند و شاخههای آن از شکافهای سبد بیرون میآید و به طرف پایین آویزان میشود و از آنها گلهایی به رنگ زرد یا قهوهای میروید.
-
ریشه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rišedār ۱. هر گیاهی که ریشه دارد.۲. [مجاز] شخص اصیل و نجیب؛ بااصلونسب.
-
ریشه کن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rišekan ۱. آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ میکند و نابود میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که از بیخ کنده شده؛ درختی که از ریشه کنده شده باشد.
-
جستوجو در متن
-
عرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عُروق و اَعْراق] 'erq ۱. ریشه؛ اصل و ریشۀ چیزی.۲. [قدیمی] رگ.
-
کلم قمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kalamqomri نوعی کلم با ریشۀ کرویشکل، سبزرنگ، ستبر و نزدیک خاک که ریشۀ آن مصرف خوراکی دارد.
-
هوه چوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) hovečube گیاهی از تیرۀ گاوزبان، با ریشۀ سرخرنگ که ریشۀ آن در طب بهکار میرود.
-
بیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیخه› bix ۱. [مجاز] بن؛ ریشه؛ اصل.۲. (زیستشناسی) ریشه.۳. پایینترین بخش هر چیز: بیخ دیوار.
-
قلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qal' کندن؛ از بیخ برکندن؛ ریشهکن ساختن.〈 قلعوقمع: ریشهکن ساختن؛ برانداختن.
-
جرثومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جرثومَة، جمع: جراثیم] ‹جرثوم› jorsume ۱. [مجاز] اصل و ریشۀ هرچیز بد.۲. [قدیمی] ریشۀ درخت.۳. [قدیمی] میکروب.
-
چغندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چگندر، چندر› (زیستشناسی) čoqondar ۱. گیاهی از خانوادۀ اسفناجیان، با ریشۀ غدهای و قندی.۲. ریشۀ غدهای و مخروطیشکل این گیاه مصرف خوراکی دارد.
-
ریشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] rišide ۱. رنگورورفته: ◻︎ رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری: ۳۶۹).۲. ریشهریشه.
-
پاجوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pājuš شاخۀ باریکی که از پای درخت میروید و چسبیده به ریشۀ درخت است و میتوان آن را از ریشۀ اصلی جدا کرد و در جای دیگر کاشت. Δ گاه آن را در زمین میخوابانند و قسمت پایین آن را زیر خاک میکنند تا ریشه بدواند و سال بعد درمیآورن...
-
اخترام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'exterām ۱. از ریشه درآوردن.۲. بریدن.